- ۹۴/۱۰/۱۲
- ۰ نظر
رفته بودیم عروسی، من و مهسا و وحید. سه تایی با پراید مسعود رفته بودیم عروسی که چند کیلومتر دورتر بود. برگشتنا تصادف کردیم، در لحطه ی تصادف فقط به این فکر میکردم که وقتش نیست بمیرم! من خیلی کارهای نکرده دارم، خیلی برنامه های اجرا نشده، من برای مردن زودم!
- ۹۴/۱۰/۱۲